1-
زنیرو بود مرد را راستی
زسستی کژی زاید و کاستی
2-
چو پرورده باشد بر در شکار
نترسد چون پیش آیدش کارزار
به کشتی ونخجیر و آماج و گوی
دلاور شود مرد پرخاش جوی
مترس از جوانان شمشیرزن
حذر کن زپیران بسیار فن
3-
آنم که دل از کون و مکان برکندم
وز خوان جهان به لقمه ای خرسندم
کندم زسرکوی قناعت سنگی
آوردم و بر رخنه آز افکندم
4-
گر بر سر نفس خود امیری مردی
گر بر دگری خرده نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
5-
چنین گر بر در مردم شلنگ تخته خواهی زد
ترقی گر کنی آخر تو کشتی گیر خواهی شد
6-
گردون به زبر دستی برخیزد اگر با من
تا دست فرو کوبد پشتش به زمین باشد.
7-
«می توان پیش زبردستان نهادن پشت دست
روی دست از زیر دست خویش خوردن مشکل است.
برای خواندن دیگر شعرهای ورزشی اینجا کلیک کنید.